آریانآریان، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 30 روز سن داره

آریان جون

خدایا

خدایا  من اینجا دلم سخت معجزه می خواهد  و تو انگار... تمام معجزه هایت را گذاشتی برای روز مبادا...   بالا خره دکتر مامانم حرف آخر رو زد و دستش بایذ قطع بشه.دوباره تومور لعنتی در اومده.امروز هم رفتن سیتی اسکن تا جوابشو بگبرن و برای عمل آماده بشن. خدایا به مامانم صبر بده تا بتونه با خودش کنار بیاد تا بتونه  درد عمل و بعد عمل رو طاقت بیاره.آخه مامانم قند داره.زخماش دیر خوب میشه. خیلی سخته سی سال معلم باشی برا بچه های مردم زحمت بکشی.همیشه همه کارو خودت کنی.به همه کمک کنی حالا محتاج دیگران بشی برا کوچیک ترین کار شخصیت. خدایا به بابام سلامتی بده که همه جا مامانم و همراهی می کنه و هواشو داره. &n...
17 مهر 1392

عکس های تولد آریانی

جایگاه داماد     آقای داماد ما که صبح ساعت 7 بیدار شده بود و دیگه نخوابید و تو جشنش به شدت خسته بود.       بابایی و آریات رفتن کیک رو بیارن آریان توی مغازه تا کیک و دید یه فشار محکم رو نوکش آورد.باباش گفت : چیکار می کنی دست نزن خراب میشه.آریان هم با یه استدلال منطقی جواب داد: می خواستم دهنشو ببندم.    این هم سه تا کله پوک که خونمون رو ویرون کردن( ترنم - آریان - پریا)    آریان هم به بچه ها نفری یه شلوار و یه جوراب انگری برد کادو داد. بعد هم با هم کلی رقصیدن. چند تا عکس دیگه از قبل هست میذارم. این یکی روش ابداعی پسرک برای مسواک زدنه.مس...
17 مهر 1392

بهترین روز زندگیم

جمعه نهم مهر سال 89 بهترین روز عمرم بود.روزی که عزیزترین موجود زندگیم پاشو به دنیا گذاشت و شد تمام نفسم. حالا وقتی تولد پسر خوشکلم میشه حس خوبی دارم.حس زندگی.تنها روزی تو ساله که از ته دلم خوشحالم. پسرم عزیزترینم تولدت مبارک. همیشه برات دعایی که می کنم اینه: از خدا می خوام عاقبت به خیر بشی... دوستتتتتتتتت دارم آریان من کم کاری های مامان رو به مهربونی خودت ببخش. جشن امسال  پسرم اگه خدا بخواد و مادرجونش از تهران برگرده  با سه روز تاخیر جمعه یه مهمونی کوچولو با حضور فامیلای نزدیک نزدیک یعنی خانواده خودم و خانواده شوهرم که همه میشیم 17 نفر برگزار میشه. به خواست پسرم امسال همه چی انگری برد برا تولد پسر...
9 مهر 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آریان جون می باشد